هفته نامه قزوین فردا

سایت رسمی هفته نامه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قزوین فردا

هفته نامه قزوین فردا

سایت رسمی هفته نامه فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قزوین فردا

با هفته نامه قزوین فردا هر هفته به میان شما خواهیم آمد و سعی خواهیم کرد در عرصه اطلاع رسانی، آگاهی بخشی و ارتقای فرهنگ و بینش مردم خوب استان قزوین از هر کوششی دریغ نورزیم.
از کلیه کسانی که این هفته نامه به دست آنها می رسد یا در فضای مجازی محتوای آن را می بینند، همین طور اهالی رسانه از جریانهای مختلف سیاسی و فرهنگی دعوت می کنیم پس از مطالعه مطالب، به نقد و بررسی این هفته نامه بپردازند و به ما در ادامه راه یاری رسانند.

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

نیم‌کلاژ

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۰۹ ب.ظ

این ره که تو می‌روی به ترکستان است

کیوان امجدیان| نماز خواندن آنقدر برکت دارد که اگر بدانیم، در عوض وقت گذاشتن برای دیدن فلان نماینده و فلان مدیر و فلان وزیر که مثلاً وام برایمان جور کند و پرونده‌مان را درست کند و ... یکراست می‌‌رویم سراغ نماز و قامت می‌‌بندیم.‌

اما گاهی بعضی‌ها را می‌‌بینیم که نگاهشان به نماز عین مشق مدرسه است و بعضی دیگر هم که مدام دنبال توجیه تنبلی‌شان هستند برای نماز نخواندن؛ آدم‌هایی مثل اینها: 

مشهدی ابراهیم که همیشه جانمازش را جلو تلویزیون می‌‎انداخت، تلویزیون را هم درست روبروی قبله می‌‌گذاشت. قبل از اینکه قامت ببندد با کنترل، صدای تلویزیون را چند درجه زیاد می‌‌کرد. الله اکبر را که می‌‌گفت چشمش می‌‌رفت سمت تلویزیون ... وسط نماز هم اگر برنامه خوب بود با تمرکز ادامه می‌‌داد. اگر هم بد بود شروع می‌‌کرد به خاراندن سر و گردن و شکم و ...

آقا سعید بقال محل که مسجد هم می‌‌رفت اما وقت نماز خواندن حواسش به همه جا بود جز کسی که با او حرف می‌زد. هرکسی تازه می‌آمد سلام می‌گفت. هرکسی می‌رفت دست تکان می‌داد که یعنی خداحافظ، چیزی از او می‌پرسیدند هم با ابرو آره یا نه می‌گفت و خلاصه ارتباطش با اطراف برقرار برقرار بود.

هوشنگ که همیشه انگار منتظر بود زمان نماز خواندن تمام شود و بعد بکوبد به پیشانیش که: ای دل غافل... دیدی باز قضا بود ...

این آقا هوشنگ اصلاً انگار منتظر قضا شدن نماز بود تا غصه بخورد و خودش را سرزنش کند. بعد هم بنشیند و درباره خسران خودش و زیانکار بودنش بگوید و به خودش لعنت بفرستد که من یک عمر است توفیق خواندن نماز اول وقت نداشته‌ام. یکبار هم که به او گفتم: به جای غذا خوردن و خود را به خواب زدن بعد از اذان برود نمازش را بخواند. 

اخم کرد و یک ماه با من حرف نمی‌زد. تازه برایم حرف درآورده بود که این پسر حاجی بابا خیلی بی چشم و رو است.

حالا تازه همه اینها باز بهتر از کسانی دیگر هستند که مثل بدری خانم آسمان به ریسمان می‌بافند برای نماز نخواندن. بدری خانم که حالا اسمش را به پانته‌آ تغییر داده می‌گوید: نماز خواندن همین جوری به چه دردی می‌خورد. اصلاً مگر خدا به نماز خواندن ما نیاز دارد؟ من هر وقت «حال» خوبی داشته باشم سجاده پهن می‌کنم و نماز می‌خوانم.

تامی‌ هم که گویا اسمش تهمینه است، او را تأیید می‌کند و پشتش در می‌‌آید که: بله. واقعا هم همین طور است. بیخودی خم و راست شویم که چه بشود؟ باید انسان بود. وگرنه خدا هم خم و راست شدن ما را دوست ندارد. اصلاً باید به جای این کار برویم به فقیرها کمک کنیم، مراقب حیوانات و این گربه‌ها و سگ‌های زبان‌بسته باشیم و ... خارجی‌ها را ببین ... آنها انسانند و می‌روند بهشت، نه ما که صبح تا شب خم و راست می‌شویم.

این یکی را آبجی زهرا بدجوری حالگیر کرده بود. گفته بود: چه حرفی می‌زنی خواهر ... خارجی‌ها هم به دین خودشان عبادت می‌کنند. اصلاً حکایت این دوتا جداست. بعد هم شما که منشی مطب دکتر رجبی هستی روزی صدبار سلام آقا و جناب دکتر می‌گویی و خم و راست می‌شوی. بعد جلو  خدا روشنفکریت گل می‌کند و می‌گویی خم و راست بشوم که چه بشود؟

از این نمونه‌ها زیاد است. تا دلتان بخواهد؛ آدم‌هایی که اگر بدانند حرف زدن با خدا چه درهایی به رویشان باز می‌کند تا وقت گیر بیاورند سجاده پهن می‌کنند و قامت می‌گیرند.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۱/۱۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی