معماری| ارسی، قاب هویت و معرفت شهر
ارسی، قاب هویت و معرفت شهر
نگین نجار ازلی| جبران خلیل جبران شاعر و نویسنده نامآشنای لبنانی، واگویهای دارد که در آن میگوید: «اولین شاعر جهان حتماً بسیار رنج برده است، آنگاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت و کوشید برای یارانش آنچه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده توصیف کند و کاملاً محتمل است که این یاران آنچه را که گفته است به سخره گرفته باشند.».
ان کرد، نور و سایه جزو تاثیرگذارترین مولفههای محیطی در درک مکان و فضا محسوب میشوند. به بیانی دیگر این نور و سایه است که فضا را برای ما تعریف میکند و موجب میشود که آن فضا و مکان برای ما با عناوینی چون: گرم و صمیمی، آشنا، دلچسب و ... شناخته شوند. بازی با نور و سایه چنان در عقاید و باورهای انسانی ریشه دوانیده است که نمونه آن را در جای جای معماری و عرفان میتوانیم شاهد باشیم. نمونهای از این برداشت ادراکی از نور و مناسک و منازل آن را میتوان در ارسی خانهها و عمارتهای قدیمی دید و چشید.
ارسی را شاید بتوان مثالی عینی دانست از آن لحظه که هنرمند و معمار، در بیخبری از خود، با هدف و ابزارش یکی شده و در این رهاشدگی از خود، با کمال معرفت فنی خویش یکی میشود. تو گویی در تک تک حجرههایی که با عشق و بیدلی بر جان این کالبد معمارانه نقش زده است خورشید را به منزلگه ما دعوت میکند؛ این چنین است که فضا و مکان مسخر نور و برای هرکس بدل به سحری رمزآلود میشود که او را توان ایستادگی در برابر این زیبایی نیست... . اینجا دیگر روح هنرمند و مُدرک (حتی اگر فاصله بینشان نه از بعد مکان، بل زمان نیز باشد)، هر دو به یک سو مایل شده و هر یک میتوانند از چشم دیگری غروب خورشید را به نظاره نشسته و درک کنند.
ای لولی بربط زن، تو مستتری یا من
ای پیش چو تو مستی افسون من افسانه
باید گفت ارسی این هنر معماری ایرانی که نور و زمان را به تسخیر فضا درمی آورد، بیشتر در مناطق کویری و مرکزی ایران رواج داشته است. لیک امروزه با گذر زمان گویی گرد فراموشی بر نام و یاد این عنصر زیباشناسی معمارانه نشسته است؛ چنانکه در تارک شهر دیگر کمتر میتوان نشانی از ارسیهایی را یافت که خورشید و آسمان را به درون فضای ما دوخته و حس ناب شعر را در سراسر جان آدمی طنینانداز شوند؛ حال اینکه تجلی فرهنگ و زیبایی در بعد ماهوی زندگی هر زمان از آموزههای ما بوده است. نیکو است معماران با گریزی به زیباییهای صادق و اصیلی همچون ارسی یک بار دگر معرفتهای جاودان را در روح شهر بدمند. باشد که در وادی معماری و هنر طرحی نو اندازند... . چرا که آن اهل رازی که خود به لذت وصل جانان رسیده است میتواند دیگران را نیز از آن خبر داده و مست کند.